شمسی میگفت یک زن وقتی سی و پنج، سی و شش ساله است، احتیاج به مرد دارد. شمسی همیشه سوالی مطرح میکرد به این صورت که آیا این که او با من بخوابد، بد است یا خوب است؟ و من پاسخ میدادم که البته به هیچ وجه بد نیست. هر زن و مرد سالمی احتیاج به آمیزش و معاشرت با هم دارند و هر بار که من این پاسخ را میدادم، شمسی با دقت به صورتم نگاه میکرد. به گمانم میخواست از چشمهای من بخواند که واقعا نظرم را میدهم و یا برای دلخوشی او حرفی میزنم و روشن است که من به راستی نظرم را میگفتم. در صورت، در تن و در حس این زن چیزی از بیگناهی هست که هر کوری میتواند آن را لمس کند. شمسی بدبختانه نمیداند چهقدر خوب است.