رمان ایرانی

فرار از اجتماع نفرت‌انگیز

.... راننده قطار می‌دانست همیشه کنار تخته سنگ، جوانی او را بدرقه می‌کند؛ قطار نفس‌زنان سربالایی را بالا می‌آمد، راننده وقتی روبه‌روی تخته‌سنگ رسید، مرتضی را دید. با لبخند دو بار صدای سوت قطار را درآورد، در این هنگام مرتضی هم برای او دست تکان داد، سپس قطار خیلی آرام راه خود را طی کرد. ناگهان مرتضی با صحنه غیر منتظره‌ای روبه‌رو شد. دو مرد را دید که از داخل قطار صندوقی را پایین انداختند. بعد هم خودشان از داخل قطار بیرون پریدند، با زحمت زیاد و به کمک دیلمی اهرم مانند، صندوق را داخل رودخانه انداختند و به سرعت از انتهای قطار سوار واگن دیگر شدند.....

افراز
9786005218435
۱۳۸۷
۱۳۶ صفحه
۳۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جهانگیر گیلک‌پور
گرگ‌های آدم‌خوار
گرگ‌های آدم‌خوار ..... ناگهان گرگ غول‌پیکر با دندان‌های خود چماق شیرعلی را گرفت و با یک حرکت شیرعلی روی زمین غلطید. آن گرگ فی‌الفور سینه شیرعلی را گرفت و با یک فشار دندان‌هایش را در سینه شیرعلی فرو کرد. خون از میان سینه شیرعلی بیرون زد. از میان دندان‌های گرگ غول‌پیکر گذشت و تمام دهان گرگ خونی شد...
مشاهده تمام رمان های جهانگیر گیلک‌پور
مجموعه‌ها