این کلمه جاودانه طی قرنها همواره مورد توجه بوده و همچنان مطرحترین کلمه هستی است و بسیاری معتقدند که حضور و باور این حس جاودانه عامل وجود تمامی موجودات عالم بوده و باعث شده که حیات هستی به حرکت خود ادامه دهد. این روزها علیرغم تردیدهایی که جهان پرتلاطم تکنولوژی بر مقوله عشق دارد اما کمتر کسی است که اعتقاد داشته باشد عشق را باید به فراموشی سپرد، حتی اگر به گفته جاودانه زندهیاد فروغ فرخزاد اعتقاد داشته باشد که «همهی زخمهایی از عشق است.» آری امروز از کوچکترین اجزای هستی بیکران تا پیچیدهترین و بزرگترینهای آنها صحبت از عشق و تایید آن دارند و از این رو بسیار جفاکارانه خواهد بود که بخواهیم کودکانه و از روی لجبازی به خاطر زخمهایی که از روابط به اصطلاح عاشقانهای که داشتهایم از نفی عشقورزی دم زنیم و دیگر از عشق سخن نگوییم که اگر چنین باشیم به طور حتم مرگی در عین زنده بودن را میزبان کردهایم و همین زندگی بهر عشق و عشق بهر زندگی و شاید همرهی جاودانه عشق و زندگی باعث شده که به این فکر بیفتیم که باز هم از قصه عشق گویم و تصمیم گرفتم بخشی اندک از قصههای نامکرر غم عشق که همان داستانهای از یاد بردن عشق و زندگی است را بازگویم.