رمان خارجی

ساکت مثل شب

(Still wie die nacht)

یکبار دیگر زاده می‌شوم... یکبار دیگر به این خانه قدم می‌گذارم که مدت‌هاست سوخته... دکتر بند ناف را می‌برد و اتاق غرق خون می‌شود... هنوز هیچ‌چیز نمی‌دانم. دستی پستانک شیشه را در دهانم می‌گذارد. سرفه می‌کنم تا خفه نشوم. دستی پشتم می‌زند. شیر شیرین‌شده گاو را بالا می‌آورم. گریه می‌کنم. دو دست گرم نجاتم می‌دهند... بعدها سال‌ها بعد می‌فهمم مامان در آرزوی یک دختر بوده، اماحالا مامان صاحب 1 پسر شده و به قدری ناراحت است که شیرش خشک شده... هیچ‌کس نمی‌تواند او را شاد کند، حتی بابا. مامان به خاطر اینکه پسر شدم مرا نمی‌بخشد، تا روزی که درمی‌یابد چقدر می‌توانم برای او به درد بخور باشم...

رادمهر
9789648673722
۱۳۸۹
۳۳۲ صفحه
۵۷۵ مشاهده
۰ نقل قول