مجموعه داستان خارجی

طبقه دومی‌ها (مجموعه داستان کوتاه)

... پرستار عضلات پیشانی‌اش را فشرد و گفت:«می‌شه چند قدم بیایید عقب. برید جلوی آینه. خواهش می‌کنم.» مرد بدون حرف همان کار را کرد. پرستار هم جلوی آینه کنار او، اما با فاصله ایستاد. به مرد گفت:«می‌شه دست چپتونو بالا بیارید...» مرد همان کار را کرد. «می‌شه حالا پایین بیاریدش و دست راست را بالا ببرید...» مرد همان کار را کرد. اما این بار از پرستار که جلوی آینه خشک شده بود، پرسید:«چیه خانم؟» «خودتون نمی‌بینید؟» «چی‌ رو؟» «شما دست راستتون بالاست. کسی که توی آینه است هم همین‌طور.» مرد باز به آینه نگاه کرد:«درسته.» «کسی که توی آینه است باید الان دست چپش بالا باشه. مثل من...» و خودش دستش را بالا برد. هردو به تصویرشان در آینه روبه‌رو نگاه کردند. فقط تصویر پرستار معکوس بود. «شما این‌جا بمونید... من می‌رم پایین یکی رو بیارم.»

9786009254446
۱۳۹۰
۱۱۶ صفحه
۲۸۷ مشاهده
۰ نقل قول