قصه مریم
قصه زندگی شما، درس خوبی برای همه اونایی که فکر میکنند دنیا همونییه که میخوان. در غیر این صورت نباشند بهتره، میخوان قصه شما رو بنویسم. ((قصه مریم))
شوق زندگی
هنرش در آن بود که در هر لحظه
قدرت تصمیمگیری داشت.
زندگی یک راه مشخص نیست
و در هر روز، نقشی تازه میزند
بر صفحة سپید وسیاه هرکس.
مهم آن است که بتوانی
نقش را تو به پایان بری
اگرچه آغاز آن
در دستان تو نباشد.
هنرش در آن بود
که در قبال مشکلات
خیلی زود خود را جمع میکرد
و واکنش نشان میداد.
آقا جون
من با چشمان خویش معجزه عشق را دیدم. دیگر آقا جون آن پیر مرد بیمار و مریض نبود.
قلب ناتوانش چون 1 جوان عاشق با شور در سینه میتپید.
مهم نیست عشق، چند سالگی در خانه آدم را بزند، مهم آن است به او خوش آمدگویی.