شش هفته بود که خانم اوتول به علت برونشیت در بستر بیماری افتاده بود. پیرزنی بود هفتاد ساله. چشمانش براق بودند و اسباب صورتش سفت و سخت. چانهاش همچون داس کمانی و بینیاش روی آن خمیده بود. بیوه پیر پیش از آن که در بستر بیماری بیفتد، با گامهایی سست و پیرانه در دور و بر کلبهاش میآمد و میرفت...