خوشا به سعادتت دخترم، تو چه جواهری بودی و ما قدرتو ندونستیم! تو رو خدا ما رو هم دعا کنید که زودتر پیش شما بیام. بعد از شفای امیر دیگه هیچ آرزویی به دلم نمونده! و اشک تمامی پهنه صورت مهربانش را گرفت. و هانیه دوباره ادامه داد: مادر جان، با دعای شما، امیر مورد عنایت خداوند مهربان قرار گرفت آنوقت شما از من طلب دعا دارید؟ مادرجان، این ماییم که محتاج دعای شماییم!