چون تجربه زندگی مشترک ندارم هیچ وقت نمیتوانم همسرم را به همان شکلی که هست مجسم کنم؛ همیشه یکی از پاها یا دستهایش را درازتر میکشم یا بعضی وقتها دماغ 1 زرافه را وسط صورت زیبایش میکارم یا برایش چشمهای خماری میکشم که بزرگتر از حد معمولاند و توی ذوق میزنند. دیروز به مطب همسرم زنگ زده بود. خودش را معرفی کرده و به همسرم گفته بود...