مجموعه داستان خارجی

سکوت پرهیاهوی مرده‌ها

چون تجربه زندگی مشترک ندارم هیچ وقت نمی‌توانم همسرم را به همان شکلی که هست مجسم کنم؛ همیشه یکی از پاها یا دست‌هایش را درازتر می‌کشم یا بعضی وقت‌ها دماغ 1 زرافه را وسط صورت زیبایش می‌کارم یا برایش چشم‌های خماری می‌کشم که بزرگ‌تر از حد معمول‌اند و توی ذوق می‌زنند. دیروز به مطب همسرم زنگ زده بود. خودش را معرفی کرده و به همسرم گفته بود...

افراز
9789642432141
۱۳۸۹
۸۸ صفحه
۲۷۸ مشاهده
۰ نقل قول