کامران که گویی تمام این حرفها را پیش کشیده بود تا عکسالعمل گلاره را ببیند، لبخندی رضایتمندانه زد و در حالی که لحن گرم و دلنشینی به خود میگرفت، کمی سرش را جلو آورد و گفت: ـ پس فقط یه راه میمونه که در مورد من با اونا حرف بزنی. ـ یه راه؟ ـ در مورد من جدی فکر کن!