ما کمی دیر رسیده بودیم. با زحمت خود را از میان جمعیت به جلو رساندم و در کنار بابا که با آموزگاران در یک ردیف نشسته بود، ایستادم. میخواستم دهقان فداکار را از نزدیک ببینم و با او صحبت کنم. بیشتر معلمها هم مانند دانشآموزان ماجرای دهقان فداکار را در کتاب فارسی خودشان خوانده بودند و از دیدن او احساس غرور و افتخار میکردند. قهرمان پیر حرف میزد و میهمانان با اشتیاق بسیار میشنیدند و گاه از شدت هیجان فریاد میکشیدند و برای او دست تکان میدادند.