پیرمردی بر بستر در آستانه مرگ است. مرزهای زمان که در حافظهاش برداشته میشود، او نیز به سوی گذشتهای دور رهنمون میشود. هم آنجاست که پدرش را باز مییابد و از نو در قالب یک نوجوان فرو میرود؛ بازمیگردد به زیستی سرشار از شگفتی و رنج... رمان دورهگردها، مکاشفهای قصیدهوار است در باب عشق، فقدان، و زیبایی سهمگین طبیعت؛ اثری که در آن واحد، هم مرثیه است، هم مالامال از شور زندگی.