وسوسههای ممنوع
این کتاب یک رمان است. پزشک میانسالی، بدون انگیزه و علاقه به فعالیتهای اجتماعی و روابط خانوادگی خود ادامه میدهد و مدتهاست که بیهدف زندگی میکند. اما ناگهان روزی در حین تدریس در دانشکده با دختر جوانی رو به رو میشود و برای مدتی فکر او و حسِ حضور او شورِ دیگری به زندگی مرد میبخشد.
امروز هم از آفتاب خبری نیست
انسانها سرنوشت محتومی دارند که نمیتوانند از آن فرار کنند. کتاب سراسر حکایت زندگی اندوهبار آدمی است که افسردگی زیستن با دیگران او را احاطه کرده است. باید به طریقی بگریزد، اما گریزگاهش جایی است که مطلوب او نیست. نشیب و فرازهای زندگی جدید را باید تحمل کند. گذشت ایام را نمیخواهد باور کند. میخواهد از صفر شروع کند...