کمی بعد، مدیر مدرسه در حالی که روبروی پنجره کلاس ایستاده بود، روشنایی زلالی را که تمامی سطح فلات را پوشانده بود تماشا میکرد. پشت سر او، روی تخته سیاه در میان رودهای پیچ در پیچ کشور فرانسه کلماتی با گچ نوشته شده و به طور نامرتب روی تخته پخش شده بود، او آنها را تازه دیده بود: تو، برادر ما را تحویل دادی. عقوبت این کار را خواهی دید.