فقط یک خط دیگر باقی است. باران تندتر شده، شیشههای پنجره خم برداشته. لامپ خاموش شد. شمع را روشن کردم. تصویر محو، محوتر شد. ترسی که تبدیل به جنین شده، ظاهر میشود، مرحله به مرحله با تکمیل آن رشد میکند، بزرگتر میشود، و با تمام شدنش، آنقدرها بزرگ میشود که به حد انفجار میرسد. اگر نطفه عمومی باشد. منفجر میشود. چه موقع؟ مهم نیست! بالاخره خواهد شد. آنوقت همهگیر میشود. و آن همه با آمدن به جهان، از جهان میرود. بعد از آن میشود نفسی تازه کشید...