عرصههای کسالت پرگار قصههای مکرر
حریر آب که پاره میشود، موجها چین برمیدارد. از بالا نگاه میکند. سبزی بیشههایی کوچک، تکه تکه پیداست. بیشه سبزی را که یافته، آسمانش فیروزهای است با تراشههای طلایی. باغچههایش پر میوههای رنگارنگ است: سبزهایی گرد که گونههاشان را کرکهای سرخ گلیرنگ پوشانده و زردهایی گرد و کوچک که جای جایشان را سرخابی سایه انداخته است...
2 کتاب (تماشای 1 رویای تباه شده باغ سرخ)
«بوی سنبل...»؛ صدای برخورد لیوانهای پر یا خالی با سطح میزها یا پیشخان؛ همهمه گنگ کسانی که به چایخانه وارد میشوند؛ بخار متصاعد از سماورها و لیوانهای چای در فضا و زیر سقف بلند چایخانه؛ و آن بو ـ دود «اشنو»هایی که هوا را آکنده بود از همان اول صبح. و هنوز «ناله چنگ...» و باز: «جلوه گل...»