مکانی نفرینشده که موجودات زندهاش آنجا را ترک کردهاند. هر یک از آدمها با نگاه تبدارش دیگری را به سکوت وا میدارد. وقتی از آنها درباره گرد مرگی که فضا را غبارآلود کرده میپرسند، میگویند: شیطان! شیطان کوهستان، شیطانی که در دل جنگل است! پاسخها همین است و نه بیش! پرسشهای بیشتر، سکوت عمیقتری را به همراه دارد، گویی بار سنگین خاطرههای سرکوبشده قدرت کلام را گرفته است. اما چرا؟ این راز چیست؟ و این شیطان کیست؟