این کتاب داستان یک دختر آلمانیِ ایرانیالاصل است. ”مهتاب“ پدر ندارد و مادر هم تقریباً رهایش کرده، پدربزرگ و مادربزرگ، که بر او تسلطی هم نداشتند بزرگش کردند. مهتاب تا شانزده سالگی با هرکس که دوست داشت نشست و برخاست کرد و به هرجا که خواست رفت و همینها بالاخره او را گرفتارکرد: زوجی منحرف با رفتارهای سادیستی او را ربودند و در زیرزمینی مخوف انواع شکنجهها و رنجها را بر او اعمال کردند. تنها خودم شرح ماجرایی است که بر مهتاب رفت وذکر اتفاقاتی است که منجر به فرار و شروع زندگی جدید برای او شد.