«بیل» همیشه اینگونه بود. هر زمان احساس میکرد که «آدریان» ناراحت و آشفته خیال است، سعی در آرام ساختن وی و تسلی روحش بود. آنها برای صرف شام به رستوران «لو شاردونای» فرانسویان رفتند. اتفاقا غذا و نوع پذیرایی و سلیقه خاصی همراه با دکوراسیون سبک فرانسه نظر هر بدیع و مبتکر خواهی را جلب مینمود. آدریان نگاههای کنجکاو و توام با تحسین خودش را معطوف تمام رستوران کرده بود که ناگاه... آری، ناگهان لقمه در دهانش ماند و نفسش در حلقوم محبوس شد.