رمان ایرانی

غربت‌نشین عشق

زن، آرام و غمین چادر سیاهش را به دور اندامش پیچید. نگاه افسرده و مغمومش را به گوشه و کنار صحن امام‌زاده معصوم، چرخانید. ناامیدی، عجین شده با درد، درون مردمک چشمانش پرپر می‌زد.

علی
9789647543804
۱۳۸۶
۴۰۸ صفحه
۳۰۹ مشاهده
۰ نقل قول