سهم من
همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلا به فکر آبروی آقاجونش نبود. توی خیابون بلند حرف میزد، به ویترین مغازهها نگاه میکرد، گاهی هم میایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد. هر چی میگفتم زشته، بیا بریم، محل نمیذاشت. حتی یک بار منو از اون طرف خیابون صدا کرد، اون هم به اسم کوچیک، نزدیک بود از خجالت ...
پدر آن دیگری
از روزی که به خنگیم پی بردم، نسبت به این کلمه حساس شدم وقتی به این اسم صدایم میکردند عصبانی میشدم، جیغ میکشیدم، چیزی را میشکستن، یا کسی را میزدم و یک خرابکاری درست و حسابی راه میانداختم، ولی از آن لحظه که واقعیت را پذیرفتم حالتهایم عوض شد، با شیندن این اسم عصبانی نمیشدم ولی انگار چیزی راه ...
سهم من
همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلا به فکر آبروی آقاجونش نبود. توی خیابون بلند حرف میزد، به ویترین مغازهها نگاه میکرد، گاهی هم میایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد. هر چی میگفتم زشته، بیا بریم، محل نمیذاشت. حتی یک بار منو از اون طرف خیابون صدا کرد، اون هم به اسم کوچیک، نزدیک بود از خجالت ...