رمان ایرانی

شهریور هزار و سیصد و نمی‌دانم چند

آخرین تصویری که توی ذهنم مانده، انگار برج ایفل بود. آره. انگار برج ایفل را دیدم که آرام آرام، دور می‌شد. اولش انگار زیرش بودم. انگار پایه‌هایش دو طرف تنم بود. بعد، دور شد و دور شد تا... یک دفعه حس کردم، نه انگار برج ایفل نیست. برج آزادی. انگار برج آزادی روبه‌رویم بود. انگار توی میدان آزادی بودم. گوشه‌ی غربی میدان، همان‌جا که وقتی از کرج می‌آمدم،می‌دویدم تا برسم به اتوبوس‌های B.R.T همان‌جا. چشمم به برج آزادی بود. و صدا، صدای آن همه جمعیت. هزار هزار تا، شاید هم بیش‌تر و یک چیزی که ته گلو و دماغم داشت خفه‌ام می‌کرد.

قطره
9786001193019
۱۳۹۰
۲۲۴ صفحه
۳۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های طلا نژادحسن
شهری گم‌شده زیر رمل‌ها (شهری که زیر رمل‌های کنار ساحل گم شد)
شهری گم‌شده زیر رمل‌ها (شهری که زیر رمل‌های کنار ساحل گم شد) خورشید به یک‌باره پشت کوه‌ها سقوط می‌کند. تنها تلالو کمرنگی از آن مانده، فقط از سوی غرب. آن‌جا که برجک کارخانه‌ روبه‌رویم جلو کوه قد علم کرده، بلند است و چاق. دلم می‌خواست بروم بالای برجک و دست دراز کنم و خورشید را از پشت کوه بیاورم بیرون تا چند لحظه بیش‌تر غروب آفتاب را ببینم. از پشت این پنجره ...
1 فنجان چای سرد
1 فنجان چای سرد
مشاهده تمام رمان های طلا نژادحسن
مجموعه‌ها