تاریک بود. همیشه اتاقم از هال تاریکتر است. هوا که ابری باشد تاریکی بیشتر هم میشود. پایم را که روی سرامیک گذاشتم، مورمورم شد. تنم دشات بیدار میشد. شیر دستشویی را باز کردم و رفتم توالت. این کار را که بکنم، تا از توالت برگردم آب شیر حسابی خنک شده. از آموزههای مادرم است. میگوید آب سرد پوست را سفت میکند. خیلی نگران سفتی پوستم نیستم. بیشتر به عادت میماند. تنها کاری که مشخصا برای آن میکنم همین ورزش نصفهنیمه است. ظهر که از باشگاه زدم بیرون، رفتم شهر کتاب. روزهایی که میخواهم به خودم حال بدهم میروم شهر کتاب نیاوران. از خانهام دور است . شاید هم همین عزیزترش کرده.