ـ چه بارونیه امشب... مردم هم بارون و سرما و گرما نمیشناسن... نمیگن زنه... حرمت داره... بچه تو بغلشه... نا سلامتی این روزها عزادارن، جونم دراومد تا... ـ به سلامتی اومده بودین پابوسی آقا؟... رعد و برق آسمان را روشن میکند. اتومبیل از بالای پل میگذرد. ـ اگه تا صبح همینطور یه نفس بباره کارون میآد تو خونههامون... ـ کاشکی چتر داشتین... بچه خیس شده... هوا سرد شده... سرما نخورده... سیگار بکشم اذیت نمیشین که؟ ـ بکش، شیشه رو پایین میدم... ـ بچه سرما میخوره... نمیکشم... ـ کجای کیانآباد میرین خانم؟... زن به خود میآید. ـ پرسیدم کجای کیانآباد تشریف میبرین؟ ـ خیابون یازده... ـ شرقی یا غربی؟