مجموعه داستان خارجی

نیمای داستان (مجموعه کامل داستان‌ها و داستان‌واره‌های نیما یوشیج)

عروسی دخترش این‌طور اتفاق افتاده بود: یک جوان زارع را دوست داشت. پیرزن راضی به مواصلت آن‌ها نبود. او را گول زدند. دخترش را پنهانی به محضر آخوند بردند. عقد کردند. پس از آن زن و شوهر شدند. عروس و داماد در زیر کلبه دهاتی خود رقص کردند. داماد هیزم می‌فروشد و بی‌بضاعت است. عروس زیر دیگش را آتش می‌کند. به نرجیس گفتم: دیوانگی این است که تو به آسایش آن‌ها راضی نیستی. گفت روی حصیر می‌خوابند. گفتم در عوض دو قلب یافت می‌شود که یکدیگر را دوست دارند قلبی است که روی قلب می‌خوابد. گفت چیزی ندارند. گفتم چه دارایی بالاتر از محبت؟ اغلب، آن را در میان میلیون‌ها نمی‌توان یافت، ولی در کلبه کوچک یک فقیر ممکن است پیدا کرد...

مروارید
9789641910022
۱۳۹۰
۲۱۲ صفحه
۲۴۴ مشاهده
۰ نقل قول