ـ یعنی چه؟ پس اگر حتی یک ذره هم به من علاقه نداشتی چرا همسرم شدی؟ ـ یعنی واقعا نمیدونی؟ ـ نه تو بگو تا بفهمم. ـ فقط به خاطر پدر. ـ یعنی تو حرف منو باور کردی؟ ـ نکنه انتظار داشتی به خاطر خودم پدر رو به کشتن بدم. ـ ولی من اون حرفا رو فقط به خاطر اینکه توی تصمیمت تجدید نظر کنی گفتم. ـ ولی تو فقط حرف نمیزنی، عملم میکنی. ـ باور کن اون موتور سوار رو من نفرستادم. ـ باور نمیکنم، اون حادثه درست همزمان با تهدید تو بود...