رمان خارجی

عذاب وجدان

(Rimorso)

... چند دقیقه پیش، همان صدای همیشگی. هر بار با شنیدن آن صدا، قلبم فرو می‌ریزد، درست مثل شبی که از جزیره برگشته بودیم و من داشتم از ترس می‌مردم که مبادا متوجه شوند که ماتئو، جلوی در ساختمان، در انتظار من است. با این حال وقتی تاکسی حرکت کرد، هراسان شده بودم. همان‌طور که ماتئو رفته رفته از من دور می‌شد، من نیز حس می‌کردم که در صحبت کردن با گولیلمو نباید شتابی نشان دهم (و با وجود این‌که داشتم از آن‌چه تو آن را ‹‹تقصیر من›› می‌نامی، رنج می‌‌بردم) حس می‌کردم که بار دیگر آن عذاب وجدان نامعلوم و همیشگی دارد در قلبم جای می‌گیرد... ... من داشتم فکر می‌کردم که دیگر هرگز سعادتمند نخواهم شد. و یک روز، مرگ من نیز فرا خواهد رسید. به نظرم سانتا ترزا هم همین را می‌‌گفته است: تا دو ساعت دیگر، نه؟ بگذریم. به هر حال ماجرای ما دارد به انتها می‌رسد. ماتئو اغلب، با نگرانی خاطر به من خیره می‌ماند. دستش را به پیشانی من می‌کشد و زمزمه‌کنان می‌گوید: ‹‹حتی عشق من نیز موفق نخواهد شد از تو دفاع بکند، نه، هیچ‌کس قادر نیست که آن لحظه، لحظه مرگ را به عقب بیندازد.››... ‏‏ْْْ‎ًٌٍَُِِ [از متن کتاب] ‍‍‍

ققنوس
9789643112622
۱۳۸۹
۵۰۴ صفحه
۱۲۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
آلبا د سس‌پدس
صفحه نویسنده آلبا د سس‌پدس
۱۱ رمان Alba de Céspedes y Bertini was a Cuban-Italian writer.

Ms. de Céspedes was the daughter of Carlos Manuel de Céspedes y Quesada (a President of Cuba) and his Italian wife, Laura Bertini y Alessandri. Her grandfather was Carlos Manuel de Céspedes and a distant cousin was Perucho Figueredo. She was married to Francesco Bounous of the Italian foreign service

Ms. de Céspedes worked as a journalist in the 1930s for Piccolo, Epoca, and La Stampa. In 1935, she ...
دیگر رمان‌های آلبا د سس‌پدس
هیچ یک از آن‌ها باز نمی‌گردد
هیچ یک از آن‌ها باز نمی‌گردد
با عشقی بزرگ (کتاب ناتمام)
با عشقی بزرگ (کتاب ناتمام) آلبا د سس‌پدس طرح اولیه این کتاب را در سال 1939 با عنوان رمان کوبایی نوشت، ولی نوشتن آن را در دهه هفتاد آغاز کرد و عنوان آن را هم جزیره گذاشت. در سال 1977 در ملاقاتی با فیلد کاسترو در کوبا، از او سوال می‌کند که چطور توانسته در آن مدت کوتاه آن همه کارهای مفید برای کوبا بکند. ...
دفترچه ممنوع
دفترچه ممنوع خیلی بد کاری کردم که این دفترچه را خریدم، اما حالا دیگر خیلی دیر شده که افسوس بخورم، دیگر کاری است که شده. حتی نمی‌دانم چه چیزی مرا وادار کرد که آن را بخرم، چون هرگر تصمیم نگرفته بودم که برای خودم یادداشت محرمانه‌ای داشته باشم و چون باید این نوع دفترچه‌ها را در جایی نگه داشت که کسی نفهمد، ...
درخت تلخ
درخت تلخ «بار دیگر سرش را روی نازبالش گذاشت تا به خواب برود. ولی در زیر آن پلک‌های فروبسته، هم‌چنان بیدار بود. و شوهرش هم می‌دانست که او بیدار است. می‌دانست که دارد خواب خود را مرور می‌کند. آن‌طور که واقعا خواب دیده بود، نه آن‌طور که برای او تعریف کرده بود. آری، همسرش چشمان خود را بسته بود. انگار دری را ...
دفترچه ممنوع
دفترچه ممنوع ... می‌خواستم تنها باشم تا بتوانم چیز بنویسم ولی هر کس در یک خانواده بخواهد تنها باشد گناهکار است. می‌خواهم حقیقت را اعتراف کنم، بگویم از لحظه‌ای که گوئیدو از من تقاضا کرد با او به ونیز بروم تصمیم گرفتم دعوتش را قبول کنم. ولی هرگز جرات نکردم حتی در این دفترچه هم به آن اعتراف کنم، چون در ...
مشاهده تمام رمان های آلبا د سس‌پدس
مجموعه‌ها