داستانی دارم از مردی که داستانها حکایت میکرد. بارها به او گفتم که داستانهایش را باور نمیکنم. بهش گفتم: «شما دروغ میگویید،» گفتم: «شما حقهبازید، خیالاتی هستید، شما کلک میزنید.» هیچ فایدهای نداشت و او همچنان با خیال راحت داستانی تعریف میکرد. و تا که من داد میزدم: «حقهباز، خیالاتی، متقلب،» نگاه عمیقی به من میانداخت، سری تکان میداد، لبخند تلخی میزد و خیلی آرام میگفت: «آمریکا وجود ندارد.»