مجموعه داستان خارجی

1 نفر برای تاکسی‌ها دست تکان می‌دهد

نمی‌خواستم جلوی الهام کم آورده باشم وگرنه هیچ‌وقت این طور پایم را روی ترمز نمی‌گذاشتم که صدای لاستیک‌های ماشین بلند شود و ناخودآگاه دستم از روی فرمان سر بخورد روی شستی برف پاک‌کن، تا برف پاک‌کن، با صدای گوش خراشش، به خصوص آن موقع، به کار بیفتد. راستش هول شده بودم. خب، البته به خودم حق می‌دهم، یک نفر نیمه شب، لب جاده ایستاده باشد و برایت دست تکان بدهد. خوب که نگاه کنی، ببینی همانی است که موقع رفتن برایت دست تکان می‌داده. کمی غیرعادی نیست؟

ثالث
9789643806965
۱۳۸۹
۹۶ صفحه
۲۶۹ مشاهده
۰ نقل قول