این کتاب یک رمان است که بر اساس حوادث اولیة زندگیِ نویسنده نوشته شده و ابتدا به سال 1963 با نام مستعار ویکتوریا لوکاس در انگلستان به چاپ رسیده است. «سیلویا پلات» پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه هنگاهی که برندة مسابقة سردبیری مدعو مجلة ”مادموازل“ شد، به مدت یک ماه به نیویورک رفت تا در دفتر بسیار مدرن مجله مشغول به کار شود. وی به عنوان دختری زیبا، بسیار با استعداد و اندیشمند که به آرامی نیز درهم میشکست، به میان زندگی مرفه عدهای افکنده میشود، سردبیری یکی از اشرافیترین مجلات مد آمریکا را بر عهده میگیرد و در ضیافتهای پرزرق و برق شرکت میکند و آنگاه که از نیویورک راهی خانهاش میشود، ناگاه به خود میآید و به کاویدن درون خویش میپردازد. وی در همین ایام در زیرزمین خانهاش مخفی شد و بیش از ده قرص خوابآور را یکجا بلعید. پس از مدتی او را یافتند و به درمانش پرداختند و در یک آسایشگاه روانی بستری کردند. سیلویا در رمان حباب شیشه به بازسازی این دوره از زندگیش پرداخته است.