رمان ایرانی

ادریس

ادریس به خنده افتاد و آب دهانش را قورت داد. ـ باور کنید از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم. آن‌قدر متعجب از خوابم و آن بچه بودم که امین را نشناختم، فکر کردم بچه خودم است. آخر امین خیلی آرام خوابیده بود و زمانی که مهدیس گفت ‹‹امین بچه من است›› اصلا باور نکردم این بچه دوست‌داشتنی که در دلم جا باز کرده بود همان جیغ جیغو است.

علی
9789641930853
۱۳۸۹
۵۶۸ صفحه
۳۲۲ مشاهده
۰ نقل قول