ادریس به خنده افتاد و آب دهانش را قورت داد. ـ باور کنید از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم. آنقدر متعجب از خوابم و آن بچه بودم که امین را نشناختم، فکر کردم بچه خودم است. آخر امین خیلی آرام خوابیده بود و زمانی که مهدیس گفت ‹‹امین بچه من است›› اصلا باور نکردم این بچه دوستداشتنی که در دلم جا باز کرده بود همان جیغ جیغو است.