رمان خارجی

بالتازار و بلیموندا

(Baltasar and blimunda)

ساراماگو در دهکده‌یی کوچک در شمال لیسبون در خانواده‌یی کشاورز به دنیا آمد. اولین رمان او به نام کشور گناه در 1947 به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دوم‌اش موجب شد رمان‌نویسی را کنار بگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلیموندا در 1982 و ترجمه آن به انگلیسی در 1988 شهرت به سراغ او آمد، و در همین سال بود که جایزه نوبل ادبیات را به خود اختصاص داد. ژوزه ساراماگو، در دل داستان‌های خود از جملات طعنه‌آمیزی استفاده می‌کند که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و غالبا تاریخی داستان خود به واقعیت‌های جامعه امروز معطوف می‌کند. نوک پیکان کنایه‌های ساراماگو معمولا خرافات، حکومت‌های خودکامه و نابرابری‌های اجتماعی‌ست. علی‌رغم تمام انتقاداتی که از نگرش بدبینانه ساراماگو به دنیا می‌شود، تعجب‌آور است که آثار او چه در سطح عامه مردم و چه در میان نویسندگان و خوانندگان حرفه‌یی ایرانی و جهانی مورد اقبال زیادی واقع شده است، به طوری که آثار او در ایران بارها ترجمه و چاپ شده است. اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو، او را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار داده و آثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه می‌کنند، اما او خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تاثیرپذیری خود را بیش‌تر از گوگول و سروانتس می‌داند.

روزگار
9789643743147
۱۳۹۰
۲۷۲ صفحه
۱۵۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
ژوزه ساراماگو
صفحه نویسنده ژوزه ساراماگو
۳۹ رمان ژوزه ساراماگو نویسندهٔ پرتغالی برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.ساراماگو در دهکده‌ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغل‌های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشورگناه ...
دیگر رمان‌های ژوزه ساراماگو
مرد اسب
مرد اسب صندلی شروع به افتادن کرد، شروع به پایین آمدن، شروع به کج شدن، شروع به سقوط کردن، شروع به باز شدن، ولی نه به معنای واقعی واژه‌ها باز شدن یا باز کردن، به معنای گشودن یا برداشتن بندهاست. خوب، در مورد صندلی نمی‌توان گفت که بند دارد. اگر هم داشته باشد، برای نگه داشتن صندلی شروع به افتادن می‌کنند، و ...
بینایی
بینایی رئیس حوزه انتخاباتی شماره چهارده،‌بعد از این‌که چتر خیس را با خشونت تمام بست و بارانی‌اش که زیاد به دردش نمی‌خورد از تن در آورد، غرولندکنان گفت: هوای بدی برای زمان رای‌گیری است. او مجبور شده بود چهل‌متری فاصله بین محل پارک اتومبیلش تا در ورودی را با عجله طی کند و حالا طوری وارد اتاق شده بود که قلبش ...
بینایی
بینایی رمان «بینایی» در حقیقت ماجرای دیگری است برای ساکنان شهری که رمان «کوری» در آن اتفاق افتاده بود. «ژوزه ساراماگو» داستان را با یک انتخابات آغاز می‌کند. مردم پایتخت تا بعدازظهر حضور کمرنگی در انتخابات دارند و بارش شدید باران نیز شرایط را دشوارتر کرده است. اما پس از آن مردم به سوی صندوق‌های رای راهی می‌شوند. پس از شمارش ...
داستان جزیره ناشناخته
داستان جزیره ناشناخته «چه کسی به تو گفته است، پادشاه، که هیچ جزیره ناشناخته‌ای باقی نمانده است، همه آن‌ها روی نقشه‌ها هستند، روی نقشه‌ها فقط جزیره‌های شناخته شده هستند، و کدام جزیره ناشناخته است که تو جویای آنی، اگر می‌توانستم به تو بگویم، آن وقت ناشناخته نبود، شاه پرسید جدی‌تر این‌بار، از که شنیدی که درباره آن سخن بگوید، از هیچ‌کس، در این ...
بینایی
بینایی داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای در پایتختی بی‌نام آغاز می‌شود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمی‌زند. بعد از ظهر است و هنوز هیچ‌کس برای دادن رای به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگان‌شان تلفن می‌زنند و از آن‌ها می‌خواهند تنور انتخابات را ...
مشاهده تمام رمان های ژوزه ساراماگو
مجموعه‌ها