رمان ایرانی

زمستان 62

پیکان
9789643283643
۱۳۸۲
۴۵۸ صفحه
۲۰۳۴ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
اسماعیل فصیح
صفحه نویسنده اسماعیل فصیح
۱۸ رمان اسماعیل فصیح‌زاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. فصیح پس از تحصیلات عالی در آمریکا به ایران برگشت و از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب به‌عنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت ...
دیگر رمان‌های اسماعیل فصیح
شراب خام
شراب خام آقای آرین شما از زندگی خودتان بیشتر از تمام خردمندان و مقدسات و قهرمان‌ها استفاده می‌کنید و به زندگی دیگران هم بیشتر از تمام آن‌ها استفاده مسلم می‌رسانید. فراموش نکنید که استفاده کردن از زندگی این نیست که آدم پولدار بشود، قصر برای خودش بخرد، حرمسرا درست کند، و در سهام نیویورک غول باشد. و هم‌چنین فراموش نکنید که به ...
عشق و مرگ
عشق و مرگ این کتاب یک رمان است. عشق و مرگ ماجرای پنج سال اقامت جلال آریان، راوی داستان در آمریکا، و حوادثی است که در این سال‌ها برای او اتفاق می‌افتد.
بازگشت به درخونگاه
بازگشت به درخونگاه لئون تولستوی، رمان آناکارنینای خود را با این جمله شروع می‌کند: خانواده‌های خوشبخت به هم شبیه هستند، ولی برعکس، خانواده‌های بدبخت به هیچ‌کس شباهت ندارند جز به خودشان. این لابد قیاس درگیری من تنهاست امسال زمستان در آپارتمان خیابان تکش، با خانواده‌های دوست‌ دوران دبیرستانم دکتر شاپور ایرانفر، بیولوژیست مفلوک در درخونگاه، و علی آریان، نابرادری خودم...
داستان جاوید
داستان جاوید «داستان جاوید» روایت زندگی واقعی یک پسرک از آیین کهن زرتشتی است که در دهه اول قرن و اوج فساد قاجار به وقوع می‌پیوندد. مصیبت و مظلمه‌ای که بر یک انسان با ایمان وارد گردید، بافت اصلی روایت را تشکیل می‌دهد. انعکاس‌های روحی او، و نیروی ایمان او به سنت‌های دیرینه نیاکانش نیز در روایت حفظ گردیده است.
تراژدی کمدی پارس
تراژدی کمدی پارس در سالن پذیرایی، ماموران و سرگرد دبیرسیاقی مشغول حرف زدن درباره حمل جسد به پزشکی قانونی هستند، اما وقتی ما را، بخصوص مرا، با آن حال می‌بینند، کمی صبر می‌کنند. «بفرمایید بنشینید...» نمی‌فهمم چه کسی این حرف را می‌زند. روی مبل رو به روی سرگرد می‌نشینم. «کاش پام می‌شکست و دو هفته پیش به تهران نمی‌اومدم و اون‌‌رو تنها نمی‌گذاشتم.» سرگرد ...
مشاهده تمام رمان های اسماعیل فصیح
مجموعه‌ها