مادر متعجبانه خود را با عجله به بالای بالکن رساند و دید که دخترش به جای ماهی قرمز در تنگ، نقاشی یک ماهی قرمز را کشیده و داخل تنگ خالی قرار داده است، لحظهای متفکرانه به دو فرزند زیبایش که شباهتی بینظیر به هم داشتند خیره شد و در یک چشم به هم زدن یاد روزهای کودکی خویش افتاد، درست همان گونه که پدر و مادرش به او آموخته بود، آرام آرام لبخند بر لبانش آمد و دو فرزندش را در آغوش کشید و سر سفره کنار آنها نشست...