رمان نوجوان

افسانه‌های مردم نروژ

(East o the sun and west o the moon and other norwegian)

در زمان‌های قدیم کشاورز فقیری زندگی می‌کرد که بچه‌های زیادی داشت و نمی‌توانست برای بچه‌هایش غذا و لباس کافی فراهم کند. همه بچه‌های او زیبا بودند اما زیباتر و دوست داشتنی‌تر از همه ، کوچک‌ترین دخترش بود. عصر یک روز پاییزی که برگ درخت‌ها در حال ریختن بود و هوای بیرون خیلی درهم و برهم و تاریک بود و باران می‌بارید و باد می‌وزید، ناگهان دیوارهای کلبه لرزیدند. خانواده کشاورز دور آتش نشسته بودند و هر کس مشغول کاری بود که ناگهان صدایی شنیدند. کسی سه ضربه به شیشه پنجره زد. کشاورز رفت بیرون تا ببیند کیست و وقتی در را باز کرد، دید خرس سفید و بزرگی بیرون ایستاده است.

پنجره
9789642220991
۱۳۸۹
۱۴۴ صفحه
۲۸۱ مشاهده
۰ نقل قول