کنتس سلما
چه پرجبروت مینمود. حضورش چه احساس پروقار و شکوهمندی را به ذهن متبادر میکرد. چهره جوان و زیبایش در سی و سه سالگی از پس آن تور سیاه و قامت کشیده و اندام خیزرانیاش در آن لباس عزای فاخر که میشد حدس زد شب قبل از مزون مشهور و گرانقیمتی در پاریس برای کنتس فرستاده شده است، چه تاثیر سحرکنندهای ...
لغزش ساقی
او با گفتن هر یک از این جملات کوتاه و بلند یک دور بر گرد خویش میچرخید و بقیه هم، مانند جنزدگانی افسون شده بیاراده در فضای فراخ سالن پذیرایی همچون رقص اشباح جابهجا میشدند...