سالها بود که دیوارهای خانه رنگ تازهای به خود ندیده بودند. اکثر پنجرهها در اثر هوای گرم و مرطوب باد کرده بودند و دیگر باز نمیشدند. درخشندگی شیشهها، زیر لایههایی از چربی و غبار محو شده بود. پنجرههای مسدود شده از ورود سر و صدای مداوم ترافیک خیابان و همچنین صدای موسیقی عبادی که شبها در معبدهای محلههای مختلف میشد، جلوگیری میکرد، به همین دلیل هیچ کس برای باز کردن آنها کنجکاوی به خرج نمیداد. دروازههای بلند آهنی خانه، سرانجام به وسیله تودههایی از گرانیت و نخالههای ساختمانی که رانندگان کامیونها روی هم ریخته بودند مسدود شد. به نظر میرسید آنها بدخواهانه از غیر قابل دسترس کردن خانه قدیمی لذت میبرند. دروازهها زیر فشار به طرف داخل ساختمان خم شده بودند، انگار به آهستگی تسلیم فشار وارد آمده از دنیای مهاجم بیرون خانه میشوند.