رمان خارجی

دلواپسی‌های مگره

(Les scrupules de majgret)

داستان‌های مگره، علاوه بر گیرایی داستان و التهاب کشف معما که نویسنده به بهترین وجه در آثار خود می‌پروراند، سبک ساده نگارش، کوتاه بودن جملات، حذف آرایه‌های غیر ضروری و بسنده کردن به مفاهیم مستتر است که در مجموع آن چیزی را به وجود می‌آورند که جو یا حال داستان‌های مگره نام گرفته است. سیمنون مردم معمولی یا به اصطلاح مردم کوچه و بازار را وارد داستان‌های خود کرده، به واکنش‌ها، دلهره‌ها و دل‌مشغولی‌های ساده و بی‌ادعای آن‌ها پرداخته است. داستان دلواپسی‌های مگره نمونه خوبی از این سبک نگارش و انتخاب شخصیت‌هاست. باشد تا خوانندگان خود شاهد این مدعا باشند.

عباس آگاهی
9789642533411
۱۳۸۹
۱۷۸ صفحه
۹۱۵ مشاهده
۰ نقل قول
ژرژ سیمنون
صفحه نویسنده ژرژ سیمنون
۴۹ رمان ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ (Liége)بلژیک به دنیا آمد. پدرش دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود. ژرژ در سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیت ها بود. تا پیش از ۱۹۱۸ به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال در پی بیماری پدرش ...
دیگر رمان‌های ژرژ سیمنون
مشتری شنبه‌ها
مشتری شنبه‌ها ماجرای مشتری شنبه‌ها در پاریس روی می‌دهد. کمیسر مگره درگیر سرقت جواهرات از هتل‌های گران قیمت خیابان شانزه‌لیزه است. در یک شب سرد زمستانی مردی افسرده و دائم‌الخمر که لئونارپلانشون نام دارد به منزل کمیسر می‌آید و به او می‌گوید که قصد دارد همسرش و مردی دیگر را به قتل برساند...
ناکامی مگره
ناکامی مگره ژوزف، پیش‌خدمت اداره ، با نوک ناخن‌ها، خیلی آهسته به در زد و بیشتر از موشی که خیلی آهسته بدود سر و صدا راه نینداخت. بی‌هیچ صدای در را نیمه باز کرد و آنقدر آرام وآهسته در دفتر کار مگره ظاهر شد که با کله طاس و موهای سفید راحت می‌توانست نقش شبح را بازی کند!
مگره و شبح
مگره و شبح سربازرس مگره پس از بیست ساعت بازجویی بی‌وقفه از چند سارق جوان به خانه بازگشت. هنوز گذشت زمان و فرارسیدن روز را احساس نکرده بود که با صدای زنگ در بیدار شد. لاپوانت که پس از کشیک شبانه هنوز صورتش را اصلاح نکرده بود، خبر ناگوار را داد: بازرس لنیون (ملقب به «بازرس بدعنق»)، از بخش هجدهم پاریس، به ضرب ...
بندرگاه مه‌آلود
بندرگاه مه‌آلود مگره، همچنان آرام، از دکه خارج شد. آقای گرانمزون را دید که جلوی کلیسا ایستاده بود و به اطراف خودش به گونه‌ای نگاه می‌کرد که بدگمانی ساکنان دهکده را بر می‌انگیخت. سربازرس زمزمه کنان گفت: «فکری به ذهنم رسیده. بهتره کار رو تقسیم کنیم... شما طرف چپ، سمت مزرعه‌ها رو بگردید... من هم سمت راست رو جست‌وجو می‌کنم.» جرقه‌ای در چشم‌های ...
دوست مادام مگره
دوست مادام مگره جواهرات کنتس پانتی هتل کلاریج را ترک نکرده بود و در یکی از صندوق‌های بزرگ امانات هتل پیدا شد. و کفش‌دوز کوچه تورن، حتی وقتی حسابی کله‌پا شده بود، هیچ‌وقت اعتراف نکرد که نامه بی‌امضا را او نوشته است.
مشاهده تمام رمان های ژرژ سیمنون
مجموعه‌ها