سر به زیر انداختم، چون ناخودآگاه در همان لحظه خیال او با سماجت در خاطرم نقش میبندد و جلوهگر میشود. نه این دروغ نیست، من به او علاقهمند شدهام، یک دفعه حس میکنم دیگر شانزده، هفده ساله نیستم، بلکه زن جوانیام که با تمام وجود به مرد جوانی دلبسته و سالهاست که عاشقش هستم. وحشتزده به دور و بر خیره میشوم و با دست روی هوا خطوطی میکشم تا شکل خیالی او را درهم بریزم و محو و نابودش کنم.