شبها که عاشق میشوم قلم چهقدر حرف میزند دفتر میشنود. و تقویمها نشان میدهند که چهقدر از تو دور بودهام اگر باور نداری از مدادهایی که تمام کردهام بپرس، از دفترهایی که سیاه شدهاند از راهی که به تو میرسید و به انتها نرساندمش! بیتو غریبتر از غریبه شدهام کاش میشد با تو از پس کوچههای خیال گذر کرد و تنها به چهره پاک تو چشم دوخت، کاش در تصویر چشمانم مینشستی و به مدادهایم از عشق میگفتی تا دوباره عاشق شوند کاش...