رمان ایرانی

زنی که سال‌های عمرش را خام خام خورد

بابا هنری گفت:«دخترم، آن دنیا خدا از ما می‌پرسد، ’’با فرصت‌ها و استعدادهایی که در اختیارت گذاشتم چه کردی؟’’ » ... بین دو تکه ابر در آسمان نزاع سختی در گرفت. آسمان نعره زد. تن زمین لرزید و تیزی روشنایئ شکم آسمان را دراند و من شاهد تولد نوزادی بودم که اگر می‌خواست نمیرد باید خودش نفس می‌کشید. جواب معمایم را گرفتم. ... بابا هنری گفت:«دخترم، اگر به چیزی عشق می‌ورزی از آن لذت ببر، چون آن دنیا خدا به ما می‌گوید، ’’این همه خوشی را در روی زمین برای تو قرار دادم، چرا لذت نبردی؟ چرا خوشی نکردی؟ اکنون مانده‌ام با انسان حسرت به دلی مانند تو چه کنم؟’’ »

البرز
9789644426674
۱۳۸۸
۳۱۲ صفحه
۲۴۴ مشاهده
۰ نقل قول