درست یک سال از مرگ مادرم میگذشت. من و امیر برگشتیم و در خانه مادر، به زندگیمان ادامه دادیم. بچهام دختر شد، اسمش را گذاشتم ایران، به امید این که مثل ایران زندگی کند. پیشنهاد امیر بود که اسم دخترمان را بگذاریم ایران! من هم مشتاقانه قبول کردم. تمام سعیام را به کار گرفتم که دختران خوبی تحویل جامعه بدهم، به امید این که همسران خوبی برای شوهرهایشان باشند و مادران خوبی برای فرزندانشان! درست مثل ایران! مادر من! مثل هزاران هزاران زن ایرانی که در ایران زندگی میکنند و دخترانی مثل ایران را پرورش میدهند.