مجموعه داستان خارجی

قبرستان سقف ندارد

کاش می‌شد دوباره بی‌تعارف حرف بزنیم. بیایی و بنشینی پشت پیانو، روبه‌روی این پنج خط موازی نت. پاهات را جمع کنی زیر چهارپایه و تکیه‌شان را مثل همیشه بیندازی روی پنجه‌ها. من بگویم سمفونی نه، مانتو سفید و روسری سبزت را به بهانه‌ای از روی مبل بردارم، تو شروع کنی، باوقار. و من همان‌طور که روی ناز شست شستی‌های سفید توی دلم می‌خوانم، عطر یاس مانتو سفیدت را با ولع فرو بدهم که ای انسان‌ها باشید با هم در زندگی مهربان.

چشمه
9789643629311
۱۳۹۰
۱۰۴ صفحه
۲۴۳ مشاهده
۰ نقل قول