مجموعه داستان خارجی

کریسمس مبارک ماریا (مجموعه داستان کوتاه)

چشم‌‌هایم را که باز کردم دست ماریا را دیدم که دستمال سفید ساتن را چنگ زده بود و مثل تکه‌ای ابر روی گل‌بوته‌ها حرکت می‌داد. داشت با دستمال سفیدش، گرد و غبار روی گل‌ها را با دقت پاک می‌کرد، چشم‌هام را دوباره بستم...

افراز
9789642837854
۱۳۸۹
۱۲۰ صفحه
۲۳۷ مشاهده
۰ نقل قول