رمان ایرانی

هیچ هیچ شدن

نفهمیدم در نگاه دکتر چه بود که نیاز به هیچ توضیحی نداشتم. از جا برخاستم. کیفم را انداختم روی دوشم و به طرف در رفتم. دکتر چشم از مدارک پزشکی‌ام برداشت و با اضطراب نگاهم کرد. ـ خانم...

روزگار
9789643742294
۱۳۸۹
۳۵۶ صفحه
۷۲۲ مشاهده
۰ نقل قول