رمان ایرانی

تاج‌ماه

اکنون به خوبی دریافته‌‌‌ام زمانی که فلوبر گفت: مادام بواری خود منم چه احساسی داشت؟ باید بگویم که من و تاج‌ماه از هم زاده شدیم، با هم زیستیم، یکی شدیم و با هم رشد کردیم، زندگی او زندگی من بود و اندیشه‌ها و حتی اشتباهاتش نیز... با هم شاد شدیم و خندیدیم، با هم تنهایی‌ها را تجربه کردیم، غمگین شدیم، گریستیم، درهم مردیم و خاموش شدیم، او سال‌ها در خواب و رویاهایم ره یافت و مرا با خود به هرجا که می‌خواست برد و من مطیع در پی‌اش روان بودم، به دور از حصارهای تعصبات اطرافمان، زندگی را معنا کردیم و با مرگ او چنان گریستم که در سوگ پدرم...

نکوراد
9789649602745
۱۳۸۸
۳۱۲ صفحه
۵۶۱ مشاهده
۰ نقل قول