مجموعه داستان خارجی

بانوی ارغوانی (مجموعه داستان کوتاه)

به دنیا که آمدم خوب یادم هست. با آتش و خاکستر آشنا بودم و با می و معشوق آشناتر. یک نفر با دستان بزرگ و سنگینش به پشتم زد. آمدم بگویم چرا می‌زنی که کار از کار گذشته بود. همه نیششان تا بناگوش باز شد. کینه‌اش را به دل نگرفتم، هر چند که مرا همان‌طور سر و ته در هوا معلق نگه داشته بود. هوا ابری بود. هیچ‌وقت هم باریدن نگرفت. بعدها نمی‌دانم چرا کاغذ و قلم را دادند دستم و گفتند بنویس. من هم چون عادت ندارم دنبال دلیل بگردم، همین کار را کردم، ولی دلم برای جنگل می‌سوخت...

افراز
9789642837694
۱۳۸۸
۶۴ صفحه
۲۳۱ مشاهده
۰ نقل قول