مجموعه داستان خارجی

افسانه‌های آذربایجان

صمد بهرنگی در دوم تیر ماه 1318 در محله چرنداب تبریز در خانواده‌ای زحمتکش به دنیا آمد. او بی‌شک یکی از شخصیت‌های مطرح ادبیات کودکان و نوجوانان در دوران معاصر می‌باشد. صمد معتقد به حل ریشه‌ای مشکلات جامعه بود و به همین خاطر به سراغ کودکان رفت. او شیوه نقد و بحث را به داخل قصه کشید و شخصیت‌های آن را از عمیق‌ترین لایه‌های جامعه انتخاب می‌کرد. قصه‌های او مملو از امید است و در پایان هر قصه همیشه پیروزی متعلق به قهرمان قصه می‌باشد. صمد در قصه‌هایش با ساده‌ترین و دل‌نشین‌ترین بیان واقعیت حاکم بر زندگی و اجتماع را تشریح می‌کند و در جای آن‌ها می‌خواهد راهی برای تغییر محیط خود پیدا کند. قصه‌های او آن الطاف هنری را لازم دارد که مخاطبان دیگری به جز کودکان را نیز پیدا کند. سرانجام صمد بهرنگی در 9 شهریور 1347 با مرگ مشکوک خود در رود ارس جاودانه شد.

نامک
9789646895256
۱۳۹۰
۲۷۲ صفحه
۹۱۰ مشاهده
۰ نقل قول
صمد بهرنگی
صفحه نویسنده صمد بهرنگی
۱۳ رمان صمد در ۱۳۱۸ در محلهٔ چرنداب شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش زهتاب بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به ...
دیگر رمان‌های صمد بهرنگی
قصه‌های صمد بهرنگی 1
قصه‌های صمد بهرنگی 1 مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه فارسی مانند ماهی سیاه کوچولو، 24 ساعت در خواب و بیداری، اولدوز و عروسک سخن‌گو، اولدوز و کلاغ‌ها، یک هلو و هزار هلو، پسرک لبوفروش، سرگذشت دانه برف، پیرزن و جوجه طلایی‌اش، دو گربه روی دیوار
ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولو «مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید؛ اما من تا می‌توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبه‌رو شدم ـ که می‌شوم ـ مهم نیست؛ مهم اینست که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد... » ...
کچل کفترباز
کچل کفترباز یکی از کبوترها گفت: خواهر جان، تو این پسر را می‌شناسی؟ دیگری گفت: نه، خواهر جان. کبوتر اولی گفت: این همان پسری است که دختر پادشاه از عشق او مریض شده و افتاده و پادشاه به وزیرش امر کرده، وزیر نوکرهاش را فرستاده کفترهای او را کشته‌اند و خودش را کتک زده‌اند و به این روزش انداخته‌اند. پسر تو فکر این است ...
ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولو مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید. اما من تا می‌توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم که می‌شوم مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.
مشاهده تمام رمان های صمد بهرنگی
مجموعه‌ها