او در تاریکی نشسته بود... تنها، پشت میز حاجب کفیر، و از پنجره غبارآلود که هیچوقت از آن استفاده نمیشد به مغازههای قدیمی استانبول نگاه میکرد. او تعداد زیدی از پایتختهای دنیا را مانند خانه خودش میشناخت اما استانبول شهر مورد علاقهاش بود.
۱۷ رمان
سیدنی شلدون رماننویس معروف آمریکایی بود. شلدون پیش از رویآوردن به رماننویسی، فیلمنامهها و نمایشنامههایی نوشت که او را برنده جایزههایی همچون اسکار بهترین فیلمنامهنویسی و جایزه نمایشنامهنویسی تونی کردند. او در رماننویسی بسیار موفق بود و در مدتی کوتاه تبدیل به یکی از پرفروشترین و معروفترین نویسندگان داستانهای مردمپسند جهان شد.
او افزون بر انتشار بیش از ۳۰ فیلمنامه، ۲۵۰ فیلمنامه تلویزیونی، ۱۰ نمایشنامه و ۱۸ رمان نوشت. آثار شلدون در بیشتر کشورهای دنیا منتشر شده و عنوان نویسندهای را ...
هیچچیز جاودانه نیست
اینجا چه خبراست؟! ما سه پزشک روی دست داریم که با هم همخانه هستند و در عین حال در یک بیمارستان کار میکنند. یکی از آنها باعث شده تا این بیمارستان کلا بسته شود. دیگری به خاطر یک میلیون دلار پول، بیمارش را میکشد و سومی هم به قتل رسیده است!...
سفیر کبیر
در جنگلی پوشیده از درختان انبوه در 200 مایلی هلسینکی و در نزدیکی مرز کشور شوروی، جلسه محرمانهای در درون کلبهای چوبی تشکیل شده بود. اعضا شرکت کننده در جلسه، با گذرنامههای جعلی از 8 کشور مختلف آمده بودند. آنها به تدریج و با فاصله زمانی معین وارد شده و یک یک توسط محافظین ویژه به کلبه هدایت شده بودند. ...
ترس از تاریکی
روبین استاین مرد ریزنقش و چالاکی بود که قوه تخیل عجیبی داشت و بسیار سریعالانتقال بود. هیچگاه در دادگاههای مختلف حالت یکسانی به خود نمیگرفت. ظاهرسازی جزو ابزار کارش بود و کاملا در این کار مهارت داشت. با غریزهای حیوانی دنبال یافتن نقاط ضعف حریفانش بود. گاهی اوقات تصور میکرد شیری است که به آرامی به طعمهاش نزدیک میشود و ...
آسمان به زمین میآید
سیدنی شلدون میلیونها نفر را با نمایشنامهها و نمایشهای تلویزیونی خود مجذوب کرده است و به عنوان یکی از محبوبترین داستاننویسان تمام اعصار شناخته میشود. او نویسنده شانزده رمان بسیار پرفروش است، و آخرین اثر او قبل از کتاب حاضر، ((از رویاهایت برایم بگو)) بوده است. شلدون تنها نویسندهای است که یک جایزه اسکار، یک جایزه تونی و یک جایزه ...
قاتلی در شهر
جراید صبح قتل توام با شکنجه کارول رابرتز را با هیاهوی زیاد منتشر کردند. جاد وسوسه شده بود که به تمام مریضهایش زنگ بزند و تمام وقتهای قبلی برای آن روز را لغو کند. او شب گذشته اصلا به بستر نرفته بود و چشمانش سنگین و سوزناک مینمود. ولی وقتی که فهرست بیماران را مرور کرد، دید که 2 نفر ...