مرد نازنین مدت طولانی احمقانه ایستاد، چهرهاش مثل علامت سوال بود. همان شب، چارت کوف سهپایهاش، بومهایش، تابلوهایش و همه وسایلش را به آپارتمان جدید فرستاد. بعد بهترینها را چید و بقیه را گوشهای انداخت، او شروع کرد به اندازه گرفتن اتاقها در حالی که دزدکی به آیینه نگاه میکرد.